لگاریتم

وب نوشته های میلاد پایکار در مورد هر چیزی که به نظرش جالب میاد !

لگاریتم

وب نوشته های میلاد پایکار در مورد هر چیزی که به نظرش جالب میاد !

لگاریتم

تو این بلاگ چیز هایی رو خواهم نوشت که به نظرم جالب به نظر میاد.
احتمال داره خیلی از نوشته ها کپی شده از جاهای دیگه باشن . (البته با منبع مینویسم )
اگه دوس دارین میتونین توی فید وبلاگ عضو شین :)

طبقه بندی موضوعی
مدال رنگی

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۰
تیر

روایتِ یک دیدار:
«کاظمی رو یادته؟ یک ماه پیش زنگ زد؛ حوالی ساعت دو یا سه؛ حالش خراب بود. اراجیف می‌بافت، بهش گفتم آقا کاظمی مستی؟ خندید و گفت نه؛ بازم اراجیف به هم بست؛ گفتم کلک نزن؛ بد عادتی کردی؛ زیاد خوردی؛ بازم خندید؛ خیلی خندید؛ خواستم گوشی رو بزارم که دیدم داره گریه می‌کنه؛ گفت: سرطان دارم. بعدشم قطع کرد. دیروز سومش بود»
باد درِ نیمه باز را به حرکت در آورد؛ صدای نازکِ لولای در را تووی گوشمان پیچید و هر دو به سمت در نگاه بُردیم. باد زورش نمی‌رسید در را ببندد. همانطور هِی زور می‌زد تا صدای ناله‌ی لولا‌ها را دربیاورد. چای هم سرد می‌شد.

منبع : mehdi waters

  • میلاد پایکار
۳۰
تیر

خانوم هایده خدابیامرز اگه زنده بودن، شبونه دو دست لباس می‌ذاشتن تو کیف‌دستی‌شون و گریون و پریشون خودشون رو می‌رسوندن فرودگاه لوس‌انجلس. با کف دست نازنین‌شون دو تا تقه می‌زدن رو پیشخون و می‌گفتن اولین پرواز واسه تهران.

بعدتر بر فراز آسمان تهران، خانوم از خلبان که از قضا علی‌نصیریان بوده می‌خوان که دور میدون آزادی چند دور بچرخن. موزیک بوی پیراهن یوسف در هواپیما طنین‌انداز می‌شه. علی‌نصیریان با شوریده‌حالی سرش رو دورانی تکون می‌ده. چند نفر از مسافرها گونه‌هاشون رو چنگ می‌زنن و عده‌ئی بی‌هوش می‌شن.

ازون‌طرف یکی از کارمندهای برج مراقبت که منقلب شده می‌ره تو درگاه پنجره می‌ایسته، با ابرو به میدون آزادی اشاره می‌کنه و می‌گه به این قبله قسم اگه بفرستین‌شون تو اون فرودگاه وسط بیابون خودم رو از پنجره پرت می‌کنم پائین. بعد سرش رو تو دستش می‌گیره و می‌گه خانوم هایده طاقتش رو ندارن؛ برن اون‌جا غریبی می‌کنن. همکاراش همین‌جور که شونه‌هاش رو می‌مالن به علی‌نصیریان بی‌سیم می‌زنن که هواپیما رو تو مهرآباد فرود بیاره.

خانوم هایده تمام مدت از پنجره‌ی هواپیما بیرون رو تماشا می‌کردن و در سکوت مطلق فرو رفته بودن. لحظات آخر که از روی سر اکباتان رد می‌شن، صدای شیون و ناله‌‌ی مسافرها بلند می‌شه اما خانوم هم‌چنان ساکتن. هواپیما که روی زمین می‌شینه خانوم مهستی که از بخت خوب ایشونم هنوز زنده بودن با نگرانی دست خانوم هایده رو می‌گیرن و می‌گن معصومه چته، یه چیزی بگو. خانوم هایده مسخ شده بلند می‌شن می‌رن سمت در. در که باز می‌شه، بالای پله‌ها، هوای تهران رو که نفس می‌کشن در هم می‌شکنن و به پهنای صورت‌شون اشک می‌ریزن. اون پائین، از دم پله‌های هواپیما تا افق، فوج فوج مردم با شاخه‌های گل جمع شدن. یه سری گریه می‌کنن، ولی چون در آن واحد قهقهه هم می‌زنن اشک‌شون می‌ره تو دهن‌شون می‌خورنش.

دیگه یه کم صبر می‌کنن همگی که آروم‌ و مسلط شدن راه می‌افتن سمت میدون آزادی. اون‌جا از قبل سن زدن و سیستم صوتی بستن. خانوم بی‌درنگ می‌رن بالا و کلام رو با سلام سلام، ای زندگی سلام آغاز می‌کنن. با مهربونی ویران‌کننده‌شون می‌‌خونن «ای عزیزای دلم یه روزی، ایوون از پرستوها پر می‌شه باز» و قرهای قشنگ‌شون رو به مجموعه اضافه می‌کنن. جمعیت از خوشی لبریزه. یه عده برای این‌که خودشون رو تخلیه کنن مجبور می‌شن کف زمین غلت بزنن. ترانه به «یه روزی با اشک شادی می‌بینیم؛ گلدونای خونه رو» که می‌رسه چند نفر از حال می‌رن و روی دست جمعیت به سمت پایگاه‌های احیا و امداد هدایت می‌شن.

بامداد روز بعد تلویزیون اعلام می‌کنه ای زندگی سلام سرود ملی‌ کشور شده.

منبع : وبلاگ لنگ دراز

  • میلاد پایکار
۲۵
تیر

نکته 1 _ همونطور که تو پست اول این وبلاگ گفتم، در واقع این وبلاگ رو درست کردم تا بتونم نظر خودم رو در مورد موضوعات گوناگون بیان کنم.

نکته 2 _ این پست رو مینویسم، نه به خاطر اینکه بگم فقط زومیت خیلی بده و بقیه سایت ها همه خوب هستن و هیچ ایرادی ندارن. بلکه میخوام بگم از نظر من که یک علاقه مند به اینترنت و فناوری هستم وبلگ های آی تی راه خوبی رو طی نمیکنن. البته این چیزی هم که دارم مینویسم نظر شخصی من هست و ممکنه ایراداتی توش مطرح باشه.

نکته 3 _ ایده نوشتن این مطلب رو بعد از خوندن این پست از مانی قاسمی یکی از نویسنده های وبلاگ نارنجی، که تحت عنوان "زومیت و ماجرای جعل هویت" منتشر شده، گرفتم. مطلبی که نوشته بود رو میتونید تو ادامه ی مطلب بخونید.

نکته 4 _ اما اینکه من خودم از چه زمانی از زومیت متنفر شدم برمیگرده به یک سال پیش که متوجه شدم سایت زومیت علاقه وافری به ایجاد جو سازی علیه برند ها داره و همچنین زومیت هر خبری از هر منبع غیر موثقی که میخونه سریعا اقدام به انتشار اون مطلب میکنه. نکته دومی که باعث آزار من شد، نبود ِ یک فید کامل بود به طوری که زومیت کلا تلاش میکنه که کاربر ها همیشه باید به سایتش سر بزنن و حتی خبر های خیلی مزخرف رو میگه که باید تو ادامه ی مطلب بخونید !!!!! خوب برادر من تو هم حداقل مثل نارنجی باش که مطلب های طولانی رو در ادامه ی مطلب میزاره ! اصلا زومیت اعتقادی به فید و فیدخونی نداره ! از هر فرصتی فقط برای تبلیغات استفاده میکنه.

نکته 5 _ به نظر شما وبلاگ های آی تی نباید از موضوعاتی مثل تعداد هسته و اینکه فلان مدل گوشی چه فرقی با اون یکی داره و جنس پشت قاب فلان گوشی چیه و چرا از گوشه های گرد یکم مایل به مستطیل و این جور خاله زنک بازی ها دست برداره و یکم خلاقیت داشته باشه و خودش تولید محتوا کنه و فقط صرفا از ترجمه کردن مطالب خارجی دست بکشه ؟؟

نکته 6 _ من همچنان هم از فید زومیت استفاده میکنم و با تنفر زیادی که ازش دارم بازهم سایتش رو باز میکنم تا معلومات و دانش خودم رو گسترش بدم. به قولی دانش اگر در زومیت هم باشد مردمانی ............. .
.

نکته 7 _ و اما میرسیم به مطلب آقای مانی قاسمی :

زومیت و ماجرای جعل هویت


  • میلاد پایکار
۲۳
تیر

امروز میخوام در مورد برنامه نویسی یه مطلب رو منتشر کنم.

به قول دوستی که میگفت : تو قدیما اگه طرف ابتدایی نداشت بی سواد حساب میشد. تا 15 سال پیش اگه دیپلم نداشت و تو 5 سال پیش اگه زبان خارجی نمیدونست و لیسانس نداشت بیسواد به حساب میومد. حالا تو این دوره هم اگه برنامه نویسی بلد نباشه تا چند سال دیگه بی سواد محسوب میشه.

اولا حرفشو قبول نداشتم. تا اینکه دیدم برای هر کاری که میخوام بکنم نیاز دارم که برنامشو از توی اینترنت پیدا کنم. حالا اگه یه کسی اون برنامه رو نساخته بود چی ؟ اونوقت باید با چرتکه ( ماشین حساب ) بشینم مساءل رو حل کنم :)

البته هرکسی میتونه از دید خودش به این قضیه نگاه کنه ولی در کل برنامه نویسی به طور کل خیلی به درد مهندسا میخوره تا بتونن محاسبات تکراری رو به دست برنامه بدن تا براشون حساب کنه.

در مورد اینکه چه زبان برنامه نویسی ای رو یاد بگیریم من پیشنهاد میکنم که سراغ زبان جاوا برید. الان تقریبا همه یا جاوا دارن میخونن و یا زبان #C یا C++ ....... من اوایل داشتم#C رو میخوندم تا اینکه خواستم برنامه نویسی برای گوشی های انددروید رو یاد بگیرم و چون زبان برنامه نویسی اندروید جاوا هست پس شروع کردم به یادگیری جاوا.

خوب میرسیم به قسمت اینکه چطوری برنامه نویسی یاد بگیرم.

واقعیتش خود ِ من خیلی تو سایت های مختلف گشتم و روش هاشون رو دیدم. اگر واقعا به زبان انگلیسی تبحر داری میتونید به سویت اوراکل برید و اونجا مطالب رو به صورت انگلیسی یاد بگیرید. من با اینکه واقعیتا زبان انگلیسی خیلی خوبی دارم ولی نتونستم خوب مفاهیم رو متوجه بشم. اخیرا سایت نردبان شروع به آموزش برنامه نویسی جاوا کردهو تو لحظه نگارش این مطلب تعداد آموزش ها به 24 پست رسیده. کل پست ها 40 تا هست. بهتون پیشنهاد میکنم به اینجا برید و از یادگیری جاوا لذت ببرید :)


خوب حالا جاوا رو یاد گرفتیم بعدش چه کنیم ؟

جوابش سادست ....

میتونید برید و آموزش برنامه نویسی اندروید رو یاد بگیرید :)

همونطور که بالا گفتم، به سایت های خارجی رفتم تا یاد بگیرم ولی نشد که نشد !

من پیشنهاد میکنم اگر میخواید برنامه نویسی اندروید رو یاد بگیرید به منابع داخلی روی بیارید.

سایت نردبان هم اخیرا شروع به آموزش برنامه نویسی اندروید کرده ولی متاسفانه فاصله ارسال ها خیلی زیاده و معلوم نیست اصلا کی میخواد تموم بشه ! پس من بهتون پیشنهاد میکنم که اولا برید و همین قسمت هایی که تا به حال درست شده رو بخونید و خودتون رو به یک منبع محصور نکنید. سایت های دیگه ای که میتونید برای آموزش بهشون مراجعه کنید سایت اندروید کد و دومین سایت هم kamalan  و سومین منبع uncocoder هست.

برید و از برنامه نویسی لذت ببرید :)

در صورت داشتن مشکلی تو مراحل ابتدایی خوشحال میشم که بتونم کمکتون کنم. 

  • میلاد پایکار
۱۵
تیر

از سال ۲۰۰۵ تصمیم گرفتم دیگه سیگار نکشم. در مجموع که به دوران ترک سیگارم نگاه می‌کنم، می بینم اونقدر‌ها هم سخت نبود. 
بحران‌ها می‌‌آمدند و می‌رفتند. صنعت پیشرفت می کرد و گاهی در خودش فرو می ریخت. جنگ شروع می شد. تمام می شد. یک روز اتم مسأله ی روز می شد و فردا از صفحه اول روزنامه ها پاک می شد. یک سیاه پوست رئیس جمهور آمریکا شد... 
من تمام این ماجرا‌ها را با پس اندازه بیشتر، اکسیژن بیشتر و سم کمتر در ریه‌هایم دنبال می‌کردم. گاهی به نظرم مثل ورزش‌های ده گانه دو میدانی می‌ماند. چرا که نه؟ آدم گاهی خودش را باید بسنجد. 
تا پیش از ترک سیگار، اولین سیگار روزم را قبل از قهوه ی صبحانه می‌کشیدم، دومی را بعد از قهوه ی صبحانه، سومی را بعد از سیگار دوم و الی آخر. 
همه اطرافیانم هم همینطور بودند. سیگار کشیدن، زیور جوانی بود. همیشه همین طور بود. هزار‌ها سال بود که آدم ها کار دیگری نمی‌کردند. اصلا چرا باید کار دیگری می کردند؟مگر غیر از این است که سه منسک اصلی‌ که انسان را از حیوان متمایز می‌کند، رقصیدن، سـکــس با عشق و سیگار کشیدن است. 
اما از اوایل صده ی گذشته، بعضی‌ چیزها شروع کرد به تغییر کردن. کلّ دنیا یکهو افتاد تو یک جریان پاک سازی. مسلمانهای رادیکال در همه جا خواستار حکومتهای اسلامی شدند. آمریکایی‌‌های رادیکال خواستار دموکراسی در سراسر دنیا شدند. سبز‌های رادیکال (گروههای طرفدار محیط زیست) خواستار ممنوعیت دی اکسید کربن در مکانهای عمومی‌ شدند. گروه‌های رادیکال علوم تغذیه خواستار این شدند که همه جا فقط محصولات بدون هورمون استفاده شود. عصر جدید باید پاک و تمیز و بهداشتی شروع می شد. اینترنت هیچ زباله‌ای به جا نمی‌‌گذاشت. کتابها و حتی سی‌ دی‌ها کم کم جمع می‌شدند و هر چیز که می توانست کوچکترین زباله‌ای به جا بگذارد، نهایتاً به فایل‌ها و اطلاعات الکترونیکی‌ تبدیل می شد. 
مسلماً بدن انسانها هم در این جریان پاک سازی که پیش گرفته شده بود، از قلم نیفتاد. انسان عصر جدید باید لاغر اندام، تمیز و خوشبو می‌‌بود تا به درد ساختن آینده ی رویایی تمیز و مدرن بخورد. بوی گند سیگار اصلاً با تصویر ایده آل انسان امروزی جور در نمی‌آمد. 
هر چند که اگر فرضیه ی زندگی‌ در دیگر سیّارات عملی‌ می شد، خود به خود داستان سیگار کشیدن منتفی بود. چرا که اولاً اون بالا اکسیژنی وجود ندارد که بخواهد سیگاری آتش شود. ثانیا حتماً مسأله ی عدم تعادل و بی‌ وزنی خارج از اتمسفر زمین، آتشی بر سر سیگاری باقی‌ نمی گذاشت و لابد مردم مجبور می‌شدند دنبال آتش سیگارشان توی هوا شنا کنند و دست و پا بزنند؛ از طرفی‌ هم حواس‌شان باشد که زیر سیگاری به پرواز در نیاید و فرار نکند! 
من هم تصمیم گرفته بودم که یک آدم جدید و امروزی بشوم که با این عصر جدید و آینده ی تمیز هماهنگی‌ داشته باشم. انسان مدرن و خوب. انسان مدرن سیگار نمی کشد. 
سال به سال این مسأله جدی تر و به همان نسبت مضحک تر می شد. 
از خطوط هوایی شروع شد. سیگار کشیدن را در هواپیما‌ها ممنوع کردند. بعد در ساختمانها و فروشگاه‌ها و کلا فضا‌های بسته ی عمومی‌. بعد به ترتیب در ایستگاههای قطار، اداره ها، رستورانها و بارها. 

  • میلاد پایکار
۱۴
تیر

اگر کنارم بودی ، فصل پنجم با تو ساخته می شد.
نه بهار، نه تابستان ، نه پاییز و نه زمستان.
فصل پنجم!
اگر کنارم بودی ، فصل پنجم هوا همیشه بارانی بود ، تا هر دو در زیر یک چتر قرار بگیریم.
اگر کنارم بودی ، فصل پنجم هوا همیشه آفتابی بود ، تا هر دو در یک قایق دل به دریا بزنیم.
اگر کنارم بودی ، فصل پنجم هوا همیشه ابری بود ، تا هر دو در یک آغوش با هم بباریم.
اگر کنارم بودی ، فصل پنجم هوا همیشه برفی بود ، تا هر دو در یک جیب دستانمان را گرم کنیم.
اگر کنارم بودی ، آخ اگر فقط کنارم بودی.


منبع : وبلاگ بوی تند قهوه اسپرسو

  • میلاد پایکار
۱۴
تیر

سلام :-)

امروز میخام یه آموزش سر راست و ساده بدم تا کسایی که galaxy s3 دارن بتونن سیستم عاملشون رو به آخرین نسخه اندروید که اومده یعنی نسخه 4.2.2 ارتقاء بدن.

اصلن نترسید ! اگر اینطوری که میگم پیش برید هیچگونه آسیبی به دستگاه نمیرسه !

کمربنداتونو ببندید تا بریم سراغ آپدیت :)

نکات اولیه :

نکته 1 = این آپدیتی که من قرار دادم نسخه ی بتا هست که توسط سامسونگ به بیرون عرضه شده با این وجود من خودم این آپدیت رو نصب کردم و هیچگونه مشکل خاصی رو توش ندیدم.

نکته 2 = بعد از آپدیت خیلی از تنظیمات و شکل ظاهری سیستم عامل شبیه به galaxy s4 میشه :) برید و حالشو ببرید.

نکته 3 = بعد از آپدیت کردن میفهمید که سرعت گوشی به طرز بسیار زیادی افزایش یافته ! من واقعا خودم تحت تاثیر قرار گرفتم ! این آپدیت رو به همه توصیه میکنم انجام بدن !

نکته 4 = بعد از نصب آپدیت کلیه اطلاعات من پاک شد. حتما قبل از انجام آپدیت از گوشی خودتون بکاپ ( backup ) بگیرید. این کار رو میتونید توسط برنامه هایی مثل go backup و titanium backup استفاده کنید. (با یه سرچ کوچیک تو بازار میتونید این دوتا برنامه رو پیدا کنید)



مراحل آماده سازی و نصب

مرحله 1 = مطمعن شید شارژ گوشیتون حداقل بالای 50 درصد هستش.

مرحله 2 = این فایل رو دانلود کنید. حجم = 912 MB (تنها فایلی که باید از اینترنت دریافت کنید همین هستش)
مرحله 3 = فایل رو به وسیله برنامه هایی مثل winrar از آرشیو دربیارید ( extract کنید )
مرحله 4 = برنامه Odin3 v3.04.exe رو اجرا کنید.
مرحله 5 = روی گزینه PDA کلیک کنید و توی صفحه جدید باز شده فایل I9300XXUFME7_I9300OXAFME7_I9300XXUFME7_HOME.tar.md5 رو انتخاب کنید.
مرحله 6 = موبایل رو خاموش کنید بعد از ده ثانیه دکمه های کم کردن صدا و دکمه ی وسط (Home) و روشن کردن موبایل رو به صورت همزمان فشار بدید. حالا دکمه ی زیاد کردن صدا رو یکبار فشار بدید.
مرحله 7 = حالا کابل یو اس بی رو به گوشی وصل کنید.
مرحله 8 = مطمئن باشید که گزینه ی re-partition تیک نخورده باشه.
شما الان باید همچین صفحه ای رو روبروتون داشته باشید.....




مرحله 9 و آخرین مرحله = حالا گزینه start رو بزنید تا بعد از چند دقیقه سیستم عاملتون آپدیت بشه :)
یه نفس راحت بکشید و اگه از این مطلب خوشتون اومد برید و این پست رو بخونید و عضو فید این وبلاگ بشید :) .


توجه توجه : لینک دانلود نسخه 4.2.2 که اولا نسخه ی بتا بود و ثانیا در وبسایت هات فایل ذخیره شده بود به دلیل تعطیلی سایت، حذف شده
بنابرین برای آپدیت گویتون بهتره که به نسخه 4.3 آپدیت کنید. جهت دانلود فایل و همچنین روش آپدیت کردن به این مطلب مراجعه کنید.
  • میلاد پایکار
۱۳
تیر

آقای مجری : دارید چیکار میکنید؟

پسر عمه زا : داریم میریم بیرون لپ تاپو خاموش کنیم.

آقای مجری : لپ تاپ که اینجا رو میزه !

کلاه قرمزی : آره . از برق در آوردیمش خاموش نشد، داریم میریم فیوز رو قطع کنیم.

کلاه قرمزی

  • میلاد پایکار
۱۳
تیر

حیفم میاد که تو یکی از اولین پست هام درباره ی گودر حرفی به میون نیارم.

اول راهنمایی بودم که تو خونه ی داییم اینا با اینترنت آشنا شدم. اونموقع ها کل اینترنت تو یاهو میل و گوگل خلاصه میشد :)

اولین بار صفحه ی گوگل رو که باز کردیم پسر داییم گفت یه چیزی بگو منم گفتم ایران . ایرانو سرچ کردیم و کلی خوشحال بودیم که به دنیای اینترنت وصل شدیم :)

سه سال گذشت تا اینکه من به طور جدی وارد دنیای اینترنت شدم. اون موقع ها از طریق تبیان کارت اینترنت مجانی میگرفتم :) بعد از یه مدتی مطالبی که میدیدم واسم تکراری بودن و علاقه ای بهشون نداشتم. مطلب هایی که تو سایت ها میدیدم عموما مطلبای زرد حاوی عکس خصوصی بازیگرا و فیلم عروسی فلان بازیکن و حرفای چندغاز یه آدم بود.

از این فضا خسته شده بودم تا اینکه با گودر آشنا شدم.......

اول اینکه اگر درباره ی فید و فیدخونی و گودر و این جور مبحثا اطلاعی ندارید پیشنهاد میکنم که این مطلب آقای مجیدی رو بخونید.

خلاصه بعدش شروع کردم به پیدا کردن سایت های مورد علاقم توی دنیای اینترنت. دیگه اینترنت واسه من اون مفهومی رو که تو ذهن بقیه بود رو نداشت. برای خیلی ها وقتی میگفتی میرم اینترنت میگفت اونجا چه غلطی میکنی ! اونجا چی داره ! هر کسی فکرش به مطالب غیر انسانی میرفت. 

حالا البته اینی که من میگم یه گوشه ای از حق مطلب رو ادا میکنه، گودر برای خیلی ها به عنوان یه شبکه اجتماعی بود که میتونستن دیدگاه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و عاشقونه ی خودشون رو به اشترراک بزارن. دلیل استفاده ی فراگیر گودر توسظ ایرانی ها دو مطلب بود : 1- سهولت تو دریافت و انشار مطالب با وجود اینترنت ذغالی 2- گودر میتونست مطالب جدید سایت های فیلتر شده رو نشون بده.

سه سال با گودر کار کردم. گودر آنچنان تاثیری تو نحوه تعامل من با اینترنت داشت و اونقدر ها وابسته و شیفتش شده بودم که وقتی خبر بسته شدنش رو تو اینترنت دیدم گریم گرفت :)

به فیدخون های مختلف سر زدم. تستشون کردم ولی نشد ! اون چیزی که من میخواستم نشد !

این دو سه روز که گودر استعفا داده مجبورم که با فیدلی کار کنم. هر چی باشه از اون یکی ها بهتره ولی هیجی نمیتونه جای گودر رو برام پر کنه

روحش شاد و یادش گرامی

google reader


  • میلاد پایکار
۱۲
تیر

به نام خدا


با لطف خدا تصمیم گرفتم که دیگه این پروژه ی وبلاگ نویسی رو به طور کاملا جدی دنبال کنم و چیزهایی که به نظرم خوب به نظر میرسه رو توش منتشر کنم.

نکته 1 = منو دست کم نگیرید تو خیلی کارا مهارت دارم.

نکته 2 = هر نوشته ای که مینویسم دقیقا واسه خود من نیست شاید از یه جا دیگه باشه و مطمعنا لینکشو میزارم . امیدوارم اگه کسی هم از من کپی میکنه لینک منو بزاره :)

نکته 3 = اینکه مطلب های عاشقونه بزارم هستش پ.ن : عاشقونه خای خیلی قشنگ نه از این ..... :)

نکته 4 = تعداد بازدیدکننده ها واسم اهمیتی نداره چون واسه آمار بازدید نمی نویسم . واسه این مینویسم که منم یه رسانه داشته باشم بتونم حرفامو بزنم.

نکته 5 = به اینجا اعتمادی ندارم. نمیدونم چرا اومدم اینجا. معلوم نیست یه حرف سیاسی بزنم زود فیلتر میشم یا نه. ولی در کل یه جورایی از ظاهرش خوشم اومد که اینجا شروع به کار کردم.

نکته 6 = دوس دارم اینجا برام یه جورایی دفترچه خاطرات بشه :)

همین .

سلام :)

  • میلاد پایکار