لگاریتم

وب نوشته های میلاد پایکار در مورد هر چیزی که به نظرش جالب میاد !

لگاریتم

وب نوشته های میلاد پایکار در مورد هر چیزی که به نظرش جالب میاد !

لگاریتم

تو این بلاگ چیز هایی رو خواهم نوشت که به نظرم جالب به نظر میاد.
احتمال داره خیلی از نوشته ها کپی شده از جاهای دیگه باشن . (البته با منبع مینویسم )
اگه دوس دارین میتونین توی فید وبلاگ عضو شین :)

طبقه بندی موضوعی
مدال رنگی

آلاله غنچه کرده کاش بودی و میدیدی

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۲۳ ق.ظ

خانوم هایده خدابیامرز اگه زنده بودن، شبونه دو دست لباس می‌ذاشتن تو کیف‌دستی‌شون و گریون و پریشون خودشون رو می‌رسوندن فرودگاه لوس‌انجلس. با کف دست نازنین‌شون دو تا تقه می‌زدن رو پیشخون و می‌گفتن اولین پرواز واسه تهران.

بعدتر بر فراز آسمان تهران، خانوم از خلبان که از قضا علی‌نصیریان بوده می‌خوان که دور میدون آزادی چند دور بچرخن. موزیک بوی پیراهن یوسف در هواپیما طنین‌انداز می‌شه. علی‌نصیریان با شوریده‌حالی سرش رو دورانی تکون می‌ده. چند نفر از مسافرها گونه‌هاشون رو چنگ می‌زنن و عده‌ئی بی‌هوش می‌شن.

ازون‌طرف یکی از کارمندهای برج مراقبت که منقلب شده می‌ره تو درگاه پنجره می‌ایسته، با ابرو به میدون آزادی اشاره می‌کنه و می‌گه به این قبله قسم اگه بفرستین‌شون تو اون فرودگاه وسط بیابون خودم رو از پنجره پرت می‌کنم پائین. بعد سرش رو تو دستش می‌گیره و می‌گه خانوم هایده طاقتش رو ندارن؛ برن اون‌جا غریبی می‌کنن. همکاراش همین‌جور که شونه‌هاش رو می‌مالن به علی‌نصیریان بی‌سیم می‌زنن که هواپیما رو تو مهرآباد فرود بیاره.

خانوم هایده تمام مدت از پنجره‌ی هواپیما بیرون رو تماشا می‌کردن و در سکوت مطلق فرو رفته بودن. لحظات آخر که از روی سر اکباتان رد می‌شن، صدای شیون و ناله‌‌ی مسافرها بلند می‌شه اما خانوم هم‌چنان ساکتن. هواپیما که روی زمین می‌شینه خانوم مهستی که از بخت خوب ایشونم هنوز زنده بودن با نگرانی دست خانوم هایده رو می‌گیرن و می‌گن معصومه چته، یه چیزی بگو. خانوم هایده مسخ شده بلند می‌شن می‌رن سمت در. در که باز می‌شه، بالای پله‌ها، هوای تهران رو که نفس می‌کشن در هم می‌شکنن و به پهنای صورت‌شون اشک می‌ریزن. اون پائین، از دم پله‌های هواپیما تا افق، فوج فوج مردم با شاخه‌های گل جمع شدن. یه سری گریه می‌کنن، ولی چون در آن واحد قهقهه هم می‌زنن اشک‌شون می‌ره تو دهن‌شون می‌خورنش.

دیگه یه کم صبر می‌کنن همگی که آروم‌ و مسلط شدن راه می‌افتن سمت میدون آزادی. اون‌جا از قبل سن زدن و سیستم صوتی بستن. خانوم بی‌درنگ می‌رن بالا و کلام رو با سلام سلام، ای زندگی سلام آغاز می‌کنن. با مهربونی ویران‌کننده‌شون می‌‌خونن «ای عزیزای دلم یه روزی، ایوون از پرستوها پر می‌شه باز» و قرهای قشنگ‌شون رو به مجموعه اضافه می‌کنن. جمعیت از خوشی لبریزه. یه عده برای این‌که خودشون رو تخلیه کنن مجبور می‌شن کف زمین غلت بزنن. ترانه به «یه روزی با اشک شادی می‌بینیم؛ گلدونای خونه رو» که می‌رسه چند نفر از حال می‌رن و روی دست جمعیت به سمت پایگاه‌های احیا و امداد هدایت می‌شن.

بامداد روز بعد تلویزیون اعلام می‌کنه ای زندگی سلام سرود ملی‌ کشور شده.

منبع : وبلاگ لنگ دراز

  • ۹۲/۰۴/۳۰
  • میلاد پایکار

نظرات  (۱)

  • محمد حسین خانی کوثرخیزی
  • آپم
    تشریف بیار

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی